زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه
 

اندیشه‌های ارسطو





ارسطو را از لحاظ فلسفی، جامع‌ترین ‌اندیشه در میان فیلسوفان یونان باستان دانسته‌اند که به قله فلسفه باستان رسید.


۱ - فلسفه ارسطو



ارسطو از موضعی میانه بین ماتریالیسم و ایده‌آلیسم نوسان کرد. فلسفه او نوعی ایده‌آلیسم عینی است که شکل و صورت خاصی دارد و از جهات زیادی عینی‌تر و کلی‌تر از ایده‌آلیسم افلاطون است.
ارسطو در علوم طبیعی و اجتماعی روش بررسی تکاملی را مطلوب دانست. جوینده دانش باید هر چیز را در روند تکاملی بیازماید؛ در بررسی دولت‌ها هم باید روند تاریخی را مورد توجه قرار دهد. ارسطو با روش استقراء به شناخت مسائل اجتماعی پرداخت. به ذات اجتماعی انسان راه برد و تکامل اجتماعی را تبیین کرد.

۲ - سیاست ارسطو



کتاب سیاست در هر مبحث اشاره‌های زیادی به سازمان‌ها و رویدادهای سیاسی جهان باستان دارد. او برای نوشتن سیاست قانون اساسی ۱۵۸ دولت را بررسی کرد و از لحاظ توجه به تاریخ دولت‌ها، رعایت سنت‌ها و آداب و رسوم را ضروری دانست. ارسطو می‌گوید: هر شهری نوعی اجتماع است و هر اجتماعی به قصد خیر بر پا می‌گردد، زیرا آدمی همواره می‌کوشد تا کاری را انجام دهد که خود نیکو می‌پندارد. اما اگر همه جوامع به پاره‌ای از خیر نظر دارند، آن جامعه‌ای که بالاتر از همه و فراگیرنده همه جوامع دیگر است، خیر برین را می‌جوید و این جامعه است که شهر یا اجتماع سیاسی نام دارد. ‌
وی کار سیاستمدار خردمند را شناخت انواع حکومت و بهترین آن و پاسداشت و تکریم فضیلت می‌داند، سه نوع حکومت پادشاهی، آریستوکراسی و پولیتی یا جمهوری را در صورتی که صلاح عموم را در نظر داشته باشند، مطلوب می‌داند و در نهایت تمایل خویش را به دموکراسی پنهان نمی‌کند. از این رو می‌نویسد: «از یک سو می‌توان گفت که واگذاری مناصب عالی به توده مردم کاری خطرناک است، زیرا نادانی و بی‌انصافی ایشان مایه زیانکاری و بیداد می‌شود. از سوی دیگر محروم کردن ایشان از حکومت نیز خطر دارد. زیرا در کشورهایی که مردم تهیدست بسیار باشند، دشمنان بی‌شمار برای حکومت فراهم می‌آورد. پس تنها چاره آن است که توده مردم را درکارهای مشورتی و دادرسی شرکت داد.»

۳ - علوم اجتماعی ارسطو



نظریه ارسطو نسبت به نظریات قبل از خود، قرابت بیشتری با تلقی مدرن از جامعه مدنی دارد، چرا که ارسطو سرانجام دموکراسی را به عنوان دستاورد روند منطقی فرایندهای تجربه شده بشری به رسمیت می‌شناسد و از مقولاتی چون مشارکت سیاسی و پاسخگوی دولت و برخورداری مردم از حق انتخاب سخن می‌گوید. در تعریف شهروند می‌نویسد: بهترین مصداق شهروند محض و مطلق، کسی است که حق اشتغال به وظایف دادرسی و احراز مناصب را دارا باشد و در جای دیگر می‌گوید: شهروند کسی است که در شهری که مسکن اوست، حق دادرسی و بیان عقیده درباره امور را داراست و با شفافیت بیان می‌کند که بیگانگان، بردگان، کودکان و پیران از حقوق شهروندی برخوردار نیستند. ‌
از ویژگی‌های دیگر روش ارسطو دقت و ژرف بینی او در کار سازمان‌ها و نهادها در جامعه است. به عقیده ارسطو سنت و عرف بدان سبب که شایسته احترام و رعایت‌اند که در اجتماع عمل کرده‌اند، ممکن است هیچ منطقی از آنها پشتیبانی نکند، اما اگر در نهاد آنها خرد و حکمتی نبود اساساً پدیدار نمی‌شدند.

۴ - دولت



به عقیده ارسطو، دولت برای تامین نیازهای طبیعی انسان به وجود آمده است. به عقیده او پایه دولت در طبیعت بشر است. دولت اجتماعی است که زندگی بهتر و کامل تری را امکان پذیر می‌کند. از منظر ارسطو هدف و غایت جامعه سیاسی یا دولت، کمال و سعادت انسان‌هاست و سعادت آنها در فعالیت و کاربرد فضیلت است. هدف جامعه سیاسی نه تنها زیستن بلکه به زیستن است، ورنه بردگان و حتی جانوران می‌توانستند گردهم آیند و جامعه سیاسی برپا کنند. دولت نمایانگر اوج توسعه نهادی است. ‌معیار خوب و عادلانه بودن دولت، توانایی آن در تامین منافع عمومی است. قوانین اساسی تامین کننده منافع عمومی‌اند و با معیار عدالت مطلق درباره آنها داوری می‌شود. قانون اساسی، تعیین کننده توزیع قدرت و اختیارات در داخل دولت و نیز تعیین حقوق و امتیازات است. نوع قانون اساسی، به نوع و کیفیت شهروندان دولت بستگی دارد. موفقیت دولت به این است که قانون اساسی چگونه ترکیب همه شهروندان را به خوبی منعکس کرده است. ‌

۴.۱ - تناسب دولت با مردم


به نظر وی هر دولتی متناسب با مردم خود است و بهتر یا بدتر نمی‌تواند باشد. بنابراین هر کاری باید کرد تا جمعی عقلایی و تابع عقل سلیم، میانه‌رو و اخلاقی از شهروندان ایجاد کرد. ارسطو معتقد بود انسان‌ها کامل نیستند و بنابراین هیچ فیلسوف شاهی نیز کامل نیست. اگر کسی نظام‌های پادشاهی موجود را بررسی کند کاملاً آشکارا در خواهد یافت که فرمانروایی یک نفر اغلب خودخواهانه و بدون محدودیت‌های قانونی است. چون هیچ طبقه‌ای حق حاکم شدن ندارد، پس حاکمیت باید طبق قانون باشد. قانون مورد نظر ارسطو، عام و کلی است. از دید او همه قوانین باید به سود عدالت به کار برده شود. ‌

۴.۲ - ترکیب اخلاق و سیاست


از نظر ارسطو ترکیب اخلاق و سیاست فقط در دولت آرمانی امکان پذیر است، در دولت کمال مطلوبی که خود امکان‌ناپذیر است. ارسطو خردمندانه گفته که هر دولتی متناسب با مردم خود است و بهتر یا بدتر نمی‌تواند باشد. بنابراین هر کاری باید کرد تا جمعی عقلایی و تابع عقل سلیم، میانه رو و اخلاقی از شهروندان ایجاد کرد. ‌در همه جامعه‌ها دو نیروی متعارض کمی و کیفی وجود دارد. از کیفیت، ثروت، اصالت خون و خانواده، موقعیت اجتماعی و تربیت و از کمیت مشار مردم و ادعاهای توده‌ها. دولتی که به طور کامل تحت یکی از این دو نیرو باشد، دولتی بد، غیرقانونی، بی ثبات و خودخواه است. هیچ یک از این دو نیروی متعارض را نمی‌توان از بین برد یا نادیده گرفت. بهترین روش، در عمل ایجاد تعادل بین آنهاست.

۴.۳ - میانه روی


ارسطو در بزرگداشت میانه‌روی استدلال می‌کند: «سعادت راستین در آن است که آدمی با فضیلت زیست کند و فضیلت در میانه‌روی است؛ از اینجا بر می‌آید که بهترین گونه زندگی آن است که بر پایه میانه‌روی و در حدی باشد که همه کس بتواند به آن برسد. همین معیار باید درباره خوبی و بدی یک حکومت و سازمان آن درست باشد زیرا سازمان هر دولت نماینده شیوه زندگی آن است.»
از نظر ارسطو در هر دولت مردم سه گروه‌اند: آنها که بسیار توانگرند، آنها که بسیار فقیرند و آنها که میان این دو گروه‌اند. طبقه متوسط انبار قدرت است. ثروتمندان امتیازات خیلی زیادی دارند و نمی‌خواهند تحت انضباط خاصی در آیند. تهیدستان امتیازات خیلی کمی دارند و فاقد روحیه‌اند. ثروتمندان می‌دانند چگونه فرمان برانند، تهیدستان فقط اطاعت‌کردن را می‌شناسند. اما طبقه متوسط به عقل و منطق متمایل‌تر است.

۴.۴ - اخلاق


در باب اخلاق، ارسطو سخنان زیادی داشته است. از دید وی فضیلت صفتی در منش آدمی است: خصلتی است برای عمل کردن به نحوی خاص در اوضاع و احوال مناسب و مقتضی. ارسطو عبارتی که به صورت فضیلت ترجمه می‌شود یعنیethikai aretai ‌ صرفاً به معنای بزرگمنشی یا علو شخصیت است. کمالاتی که پاره‌ای از آنها ممکن است هیچ ربطی به ارزیابی ارزش اخلاقی فرد نداشته باشد. ‌ارسطو معتقد است هر چیزی به طور طبیعی در راه کمال خود و با هدف رسیدن به آن در جنبش و حرکت است. به نظر وی، وجود چیزها به چهار علت بستگی دارد: هیولا (ماده یا امکان و استعداد انفعالی شدن)، صورت (گوهر هستی، نمایان شدن آنچه در ماده فقط یک استعداد بود)، مبدا حرکت، غایت. از میان علت‌های چهارگانه وجود هر چیز، علت غایی مهم‌تر و قطعی‌تر است.

۴.۴.۱ - انتقاد مهم


انتقاد مهمی که بر اخلاق ارسطو وارد شده این است که این اخلاق چیزی به دست نمی‌دهد مگر نسخه‌ای برای ائودایمونیای (سعادت) شخص آدمی و تعلق خاطری به خوشبختی سایر مردمان ندارد. اخلاق ارسطو رویکردی خودمحورانه است که به مخاطبانش یاد می‌دهد چگونه بهترین منافع خاص خودشان را دنبال کنند. ‌
مجموعه فضایلی را که ارسطو در «اخلاق نیکوکاخوس» گردهم می‌آورد می‌توان محصول محیط پیرامون او دانست. ارسطو در برابر وضع موجود قد علم نکرد، بلکه ارزش‌های از پیش موجود جامعه خود را در قالب رساله‌ای فلسفی پاس داشت. از باب مثال، او معتقد بود که برده‌داری ملی قابل قبول است. کتاب او دفاعی است از ارزش‌هایی که اشراف آتن در دوران باستان بر آن قدر می‌نهادند. با این حال ارسطو این ارزش‌ها را بخشی از طبیعت آدمی معرفی می‌کند. ارسطو این ارزش‌ها را ویژگی جهان شمول وضعیت بشر می‌داند، هر چند این ویژگی‌ها با اوضاع و احوال جزئی تطبیق‌پذیر است. ‌
با این حال، به نزد کثیری از خوانندگان این طور به نظر می‌رسد که ارسطو به طرز دلبخواهی پاره‌ای از فضایل و رذایل را برگزیده و پاره‌ای دیگر را از نظر دور داشته است. از باب مثال، چرا او درباره هم‌دلی یا نوع‌دوستی سخنی نمی‌گوید؟ به نظر می‌آید توصیف او در باب فعالیت فضیلت‌مندانه آمیخته با تنگ‌نظری است. ‌

۴.۴.۲ - نخبه‌گرایی


نظریه ارسطو از چند لحاظ رنگ و بوی نخبه‌گرایی دارد. امروزه تعداد زیادی از خوانندگان معتقدند که نظریه او به لحاظ عناصر نخبه‌گرایانه‌اش در خصوص ماهیت اخلاق غنای چندانی ندارد. اولاً از نظر ارسطو معنا ندارد که بگوییم ائودایمونیا (سعادت) دستیاب همگان است. شما باید از چهره و فرزندانی خوب، درآمد مناسب و تا‌ اندازه‌ای بخت و اقبال برخوردار باشید. در نظریه اخلاقی ارسطو فرض بر این نیست که انسان می‌تواند با تکیه بر نیروی اراده به رفیع‌ترین مراتب و حالات دست پیدا کنید. عوامل خارجی مشخص می‌کنند که آیا شما زندگی نیکی خواهید داشت.

۴.۵ - منش انسانی


بحث ارسطو در خصوص منش انسانی بر این رای استوار است که چیزی به نام طبیعت آدمی وجود دارد. او شرحی از طبیعت آدمی داده و سپس نتیجه گیری‌هایش را از آن استنباط می‌کند. آیا حقیقتاً فصل ممیز ما از سایر حیوانات قابلیت فعالیت عقلانی است؟ آیا قابلیت فرد در نواختن سازهای موسیقی او را از سایر حیوانات ممتاز می‌کند‌؟

۴.۶ - منبع قدرت


بر خلاف نظریه ارسطو که معتقد است طبقه متوسط جامعه منبع قدرت در جامعه است. تاریخ نشان داد که طبقه مستضعف و تهیدست جامعه بسیاری از حکومت‌های قانونی و انسانی را ایجاد نموده‌اند و از حقوق کل اجتماع دفاع نموده‌اند. ‌

۵ - منبع



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اندیشه‌های ارسطو»، تاریخ بازیابی۹۵/۱۲/۳.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.